جمعه رفتیم گردش با فامیلا رفتیم اون یکی باغ ما
البته بگم مال منه!جدی
خلاصه رفتیم داییم به زور میگفت بیا شراکتی اینجا یه کارایی بکنیم
و تبدیلش کنیم به یه باغ بزرگ
داییم خیلی دوست داشت میگفت وسعتش زیاده
راستی یه چشمه معدنی هم داره که همیشه آب میاد
آبش خیلی خوبه و خیلی خنکه
البته همیشه آب داره و زیاده
البته رفتیم دیدیم یه گروه هم اومدن اونجا گردش
اجازه دادیم بمونن من می خوام هم باغ بزرگ کنم
هم یه زنبورداریه(امسال کندوهام چند طبقه میشن) بزرگ بزنم اونجا
داییم که اصرار داره سرمایشو اون بذاره شریک بشه
ولی من می خوام تنهایی انجام بدم
الان هم پولی خوبی به باغ میدن خصوصا داییم
روز بدی نبود
وای امروز چقدر هوا گرم بود پختم از گرما
رسیدم خونه خسته از کار بی حال شدم
راستی 2روز دیگه تولد زهراست...
کادو؟
آره خریدم!!!
نظرات شما عزیزان:
|