فقط از مجازی اینجارو دارم
تلگرامم نمیرم چون به گلم قول دادم نرم هیچ وقت
میام اینجا مینویسم..
راستی عنوان پایانامه گلمو دیدم کاملا اتفاقی
سمیناری دعوت بودم داشتم موصوعات پایانامه هارو نگاه میکردم
اونجا دیدم عنوانشو..از اینکه نذاشت کمکش کنم هنوزم ناراحتم
نمیدونم چجوری بهش بگم دیگه من اصلا احساسمو وارد کارم نکردم
بخدا همیشه خواستم احساسمو بگم بهش اما هر بار مسایل درسیش
پیش میومد و به خودم اجازه نمیدادم قضایارو قاطی کنم
چون نمیخواستم احساس کنه کاراشو انجام میدم حتما نظری دارم
بخدا زمانی شده یک سال احساسمو بهش نگفتم ذره ای تا راحت باشه
الان اصلا جوابمو نمیده...من اگه ناراحتشم کرده باشم ازش معذرت خواستم
کاش میدونست اصلا نمیخوام ذره ای ناراحت باشه
کلی سر نماز دعاش کردم و گریه اخه خدا هم حرفامو بهش نمیگه
بخدا خیلیا دوست دارن دامادشون بشم به خدا دروغ نگفتم
از رفتارها از کارهاشون متوجه میشه ادم و چجوری قبولم دارن
اما زهرا حتی حاظر نیست جوابمو بده..
خدایا خودت بهش بگو
|